حس غریب

حس غریب برای همیشه بسته شد

حس غریب

حس غریب برای همیشه بسته شد

The only way is to intrigue

در عینک فروشی 

من: آقا اون عینک قیمتش چنده ؟ می شه ببینم؟

فروشنده: خانوم چه سلیقه ای دارین...آفرین این عینک Gucci است، خارج از ایران خیلی گرون است اینجا ما این مدل رو می دیم به شما 90 تومان که بخواین شیشه بندازین می شه 100 تومان

من با دهن باز و چشمای از حدقه در اومده ( در دلم : خاک ور چوک این عینکه از منم گرون تره که!! _ حالا چه غلطی بکنم که آبروم نره _ فقط یه راه دارم)...چشمامو کاج می کنم : آقا مگه نمی بینی چشمام کاجه؟ منظورم اون عینک کناریه بود... وایستا ببینم منو مسخره می کنی؟

 

اینجوری می تونین قضیه رو به نفع خودتون تموم کنین...البته محتملا فروشنده از این حرفا زرنگتره!! 

 

قسمت تحویل بار _ فرودگاه خارجه 

مسئول: Do you have "Teryak" or "Tokhme"؟ (با لهجه قشنگ عربی)

مسافر ایرانی (با چشمای از حدقه در اومده و دهن باز) : No sir

مسافر _ در دلش: آره 3 کیلو تو جیب راستم دارم 7 کیلو تو جیب چپم!! برا همین هم هست که تعادل ندارم!! آخه خنگ من اگه داشتم به تو می گفتم آره دارم!! واه واه اینا همه ضریب هوشیاشون در حد هویجه!! صد رحمت به من!! 

 

قسمت پرینت چشم _ فرودگاه خارجه 

مسئول عربی: اجلس هنا

مسافر ایرانی: هان؟

مسئول عربی دست یارو رو نمی تونه بگیره چون طرف زنه برای همین صیغه اش می کنه تا بتونه دستشو بگیره بشونه رو صندلی مربوط به پرینت چشم!!