حس غریب

حس غریب برای همیشه بسته شد

حس غریب

حس غریب برای همیشه بسته شد

I'm proud an ordinary Simplex

من قبلا یه سیمپلکس معمولی بودم که هم تابع هدفش ماکزیمم بود و هم محدودیت هاش همه بزرگتر مساوی!!  

 

اما الان شدم یه سیمپلکس خیلی پیچیده که دوفازی است!! تابع هدفش مینیمم شده و روابطش بیشتر به تساوی کشیده!! یه دوفازی که هیچ وقت به فاز دوم نمی رسه چون آخر فاز اول معلوم می شه که بی نهایت جواب نشدنی توی ذهن من وجود دارد!! 

 

من همون ذهن ساده و تلگرافی خودم رو که تا سوم دبیرستان داشتمش دوست دارم... می خوام دوباره همون جوری تلگرافی بشم مثل داداشی از اول بچگی هر کاری داداشی گفت می شه منم گفتم می شه اما از وقتی ذهنم به جای تمرکز رو کار خودش همش محدودیت های حاصل از دیگران رو کنکاش می کنه دیگه نتونستم بگم می شه!! اما این اول راه بازگشته... من برمی گردم به اصلم... 

 

خداحافظ من پیچیده!! من از اول هم نه فلسفی بودم نه می تونستم ذهن پیچیده گفتارهای سخت رفتارهای عجیب رو درک کنم چون ذاتا یه سیمپلکس معمولی هستم...