هی هی... ما تنهاتر شدیم...

سلام


این دوستامون که همسایه مون هم بودن رفتن دیگه ما موندیم و خودمون تنها و بی کس تو این سه ماه بی کار چی کار کنم؟ حقیقتش کلی کار دارم ها همین کار این استاده کارای websiteای!! اما وقتی درس نمی خونم حس می کنم کمبود دارم!! 


نشد که بشه!! ترم تابستون اینجا همین امروز شروع شد و من کار پیدا نکردم


دلم مشهد می خواد دلم ایران می خواد دلم خونه می خواد... من یه مسافرم ( ای بابا شما هم که همیشه اشتباه فکر می کنی که؟ بنده ترک مواد مخدر نکردم عزیزم یعنی از اون مسافرها نیستم از این مسافرای غریب بدبختم)


دل تنگم غریب این در و دشت... نمی داند کجا سر می گذارد...


اهم..اهم... شما تلفظ بفرمایید ehem... بنده از همین تریبون اعلام می کنم که از فردا رژیم می خوام بگیرم شدید...خدا رو چه دیدی شاید من هم لاغر شدم 


رجیم نمی گیرم ها می خوام رژیم بگیرم روحیه قوی شرایط مهیا فقط کافیه یه چند نفر با کلنگ و تیر تخته بالای سرم وایستن که مواظب باشن من کم بخورم شما تیر و تخته نداری؟ من می تونم کلنگ برات گیر بیارم ها زین پس فقط وقتی بلاگ آپ می کنم که وزنم کمتر از قبل شده باشه 


می دونم تو دلت چی می گی می گی اوه اوه این رفت که دیگه آپ نکنه!! برم لینکش پاک کنم بی خوده!! 


ثابت می کنم تو اونجا منم اینجا...این خط _ اینم نشون | شد + (خط و نشون)


بعدا نوشت:


یادتونه گفتم استاده گفته That's good enough  می گن از بین 5 نفر به من خیلی با این جمله حال داده چون حال بقیه رو شدید گرفته دم خودم و خودش و شما گرم تا باشه واژه enough به کار ببره مهم نیست که... همین که گفته good کفایت حالم رو می کنه تازه باید کلی خدا رو شکر کنم که حال منو نگرفته یعنی می شه منو انتخاب کنه؟ همش به این بستگی داره که تا آخرش چه جوری جلو برم خدا بزرگه ماااااا می توانییییییییییم