Doctor's Killer

دیروز_ وقتی اجازه ندادن مامانم به عنوان همراه با من بیاد توی مطب ها:

 

ساعت 4 بعد ازظهر _ بعد از کلی تو نوبت نشستن _ تو مطب دکتر اول

 

دکتر: خوب شما 4 نفر به ترتیب پروندهایی که روی میزه بیاین اینجا بشینین... اول کیه؟

من: من دکتر

دکتر: پس بیا اینجا

دکتر: خوب از ردیف دوم شروع می کنیم، از سمت چپ برای من بگو

من: (با کلی فشار به چشمم) بالا

دکتر: نه پایینه، دقت کن بعدی رو بگو

من: (بازم با کلی فشار) پایین

دکتر: چپه

من: راست

دکتر: بالا است

من: چپ

دکتر: بارکلا ترکوندی یه دونه درست گفتی.. ها ها ها

دکتر می ره جلوی من وایمیسته: این چند تاست؟

من: 3 تا

دکتر (با صدای خشن) : دقت کن بگو این جند تاست؟

من: حداقل 3تا؟!

دکتر: خانوم فلانی تو رو خدا دقت کن بگو چند تاست؟

من: آهان دکتر حداکثر 3 تاست؟!

 

دکتر: تو حالت خوبه؟ چرا پرت می گی؟

من: خوب دکتر چی کار کنم؟؟ من 3 تا می بینم!! اون که درست نبود برای همین گفتم حتما بیشتره ولی برای اینکه تأکید کنم بنده 3 تا می بینم قبلش واژگان حداقل گذاشتم ولی بازم غلط بود!! برای همین گفتم حتما کمتر از 3 هست برای تأکید به 3 که خودم می بینم گفتم حداکثر 3 تا

 

دکتر: دخترم قانون نیوتن برای من اثبات می کنی؟؟ بیا این پرونده تو ببر بده منشی

من: چشم... دکتر من عمل کردم اینقده داغونم علتش چیه؟

دکتر: ندیدنت طبیعیه ولی جوابایی که می دی معلومه حسابی عمل روی مغزت اثر گذاشته... ها ها ها ها

من: دکتر من خواستم خستگیتون در بره

من _ در دلم: زهرمار... رو آب بخندی نامرد

دکتر _ در دلش: واقعا قبل از عمل همچین نبود ... فکر کنم نظریه ام درست باشه حتما لیزر روش اثر گذاشته... باید بررسی کنم

 

 

ساعت 4:45 بعدازظهر _ بعد از کلی انتظار _ تو مطب اون یکی دکتر غیر اصلی

 

دکتر: خانوم فلانی

من: بله

دکتر: اینبار من جای دکتر اصلی شما رو معاینه می کنم

من _ در دلم: اون دفعه های قبلی هم شما معاینه کردی ها...توضیح نداره که!!

دکتر: سرتو بگیر بالا (دو تا قطره کوبنده می ریزه)

دکتر: چونه ات رو بگذار رو دستگاه پیشونی ات رو بچسبون

دکتر: به جلو نگاه کن

دکتر: (بعد از یک سری عملیات خوف مبنی بر وارد کردن یه چیز آبی تو چشمهای بدبختم) می تونی بری

من: دکتر مطمئنی؟

دکتر: وا خوب برو دیگه

من: دکتر این تو چشممه هنوزا چشمم نترکه؟

دکتر: نه الان تو توهم فانتزی داری مثل اینکه... پاشو برو تا منشی رو صدا نکردم

من: چشم

من _ در دلم: وا... انگار تا حا لا خودش توهم فانتزی نداشته ها!! نامرد

  

ساعت 5 بعدازظهر _ مطب دکتر سوم _ خانومه برای فشار سنجی چشم

 

دکتر: سلام خوبی؟ عملت خوب بود؟

من: بله خانوم دکتر... خیلی کوتاه بود

دکتر: بالا رو نگاه کن

من: نه دکتر شما نمی تونین منو گول بزنین اون روزی خودتون گفتین که تو اتاقی که چراغ بالای سرمه نباید بالا رو نگاه کن

دکتر: حالا من یه چیزی گفتم شما نگاه کن من قطره بریزم تو چشمت

من: ها ها دکتر فکر کردی من اصلا گول نمی خورم بدین قطره رو خودم می برم بیرون تاریکتره می ریزم

دکتر (دندون قروچه می ره) _ در دلش: می خوام خفش کنم!! خنگ خدا!!

من: دکتر ریختم

دکتر: خوب حالا پایینو نگاه کن

من: رو زمینتون انعکاس نور بالای سره!! محاله گول بخورم اونجا رو نگاه کنم

دکتر _ در دلش: خداااااا این دیوونه است؟؟

دکتر: خوب روبرو رو نگاه کن

من: دکتر اونجا هم انعکاسه!! می گما دکتر چرا اتاق شما اینقده غیر ارگونومیکه؟؟

دکتر: پاشو بریم تو اون یکی اتاق تو رو معاینه کنم

من: مرسی دکتر... فقط یه چیزی اگه بی ادبی نباشه ها... خانوم دکتر این چراغ اتاقتون خیلی بدرنگه ها تازشم رنگ اتاقتون بنا به مطالعات بنده اصلا مناسب یک مطب چشم پزشکی نیست اگه اجازه بدین... (ادامه دارد)

 

حالا تا اینجا من حدس زدم که دکتر چی تو دلش می گه... از این به بعد رو شما حدس بزنین...

 

نتیجه اخلاقی: وقتی مامانم نباشه اعصاب خوردی می شم...