I am solely prudent

 صحنه اول 

من ـ در دلم: این دیگه آخرین باره... دیگه براش این کارو نمی کنم 

من: بیا مال تو 

اون: ... (سکوت) 

من ـ در دلم: دیگه آخرین باره 

اون: ...(بازم سکوت) 

من ـ در دلم: بمیرم هم دیگه این کارو نمی کنم برات نامرد لیاقتشو نداری 

 

 صحنه دوم 

 

اون: می شه بهم بدی؟ 

من: باشه بگذار بگردم 

اون: ...(سکوت) 

من ـ در دلم: من بهت می دم اما یه بار شد درست تشکر کنی؟ من هیچی ازت نخواستم که یه تشکر خشک و خالی فقط خواستم 

 

 صحنه همیشگی

من ـ در دلم: چرا می ترسی؟؟ 

من ـ در دلم: از این که خدا بخواد بازم طرف اونو ناحق بگیره!! 

من ـ در دلم: خدا و ناحق؟؟ 

 

 

صحنه در طی چند سال   

اون۲: بیا با هم کار کنیم 

من: باشه 

اون۲ کمکی نکرد!! 

من ـ در دلم: همیشه همین طور بوده!! 

  

صحنه بعد از رفتن ـ در ذهنم هر روز تکرار می شه  

اون۲ حتی من رو جز دوستاش هم ندونسته!! 

من ـ در دلم: چطور باور کنم!! من اولین دوستش بودم!! اولین!! نامرد... نامرد... حتی جوابم هم نمی ده!! نامرد!! نامرد!!  

 

 

چرا بعضی ها اینجورین؟؟ یکی قدرنشناس و اون یکی نامرد!! آیا من هم اینجوریم؟؟ دوستای گلم که میاین اینجا نیاز دارم که بدونم... اگه فک می کنین که من نامردم یا قدر نشناس..اگه از من ناراحتی به دل دارین تو رو خدا راست و حسینی بی رو در بایستی بهم بگین... اگه خواستین اسمتونو نگذارین... بگذارین از دلتون در بیارم.. دنیا خیلی کوتاهه ... لااقل اگه از رو مهربونیتون نمی خواین بهم بگین حلالم کنین...