حس من...

نمی دونم والا!!  

خوبه گفتم ها ولی انگار نه انگار!! 

می شه یکی به من بگه چی کار کنم؟؟ 

سخته انتظار برای چیزی که ندونی خوبه یا بده... همون بهتر که انتظار نکشی بی خیال شی... 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

دیشب بازم خوابتو دیدم... با چشمای سبزت خیره شده بودی به من! من همیشه از نگاهت وحشت داشتم و دارم... وقتی از در خونه در اومدم اونجا وایستاده بودی و من دلم نمی خواست با برگشتنم به خونه جلوی تو کم بیارم... مطمئن بودم که این بار چیزی ندارم که به خاطرش دنبالم بیای... به سمت خیابون راه افتادم مثل همیشه حس کردم که داری دنبال سرم میای برای همین سرعتم رو بیشتر کردم ولی بازم دنبالم بودی... دیگه از فرار کردن خسته شده بودم دلم رو زدم به دریا و ایستادم سریع رو برگردوندم... می خواستم بهت چیزی بگم که دیگه جرات نکنی دنبالم راه بیفتی تمام توانم رو جمع کردم و فریاد زدم: پیشته...اگه دفعه دیگه بیای دنبالم هاپو می خرم می ندازم به جونت گربه بزمجه