جون داداش sasver رو گوش دادی؟

سلام... خوب بیدین؟


بالاخره این امتحانم هم دادم حالا مونده یه امتحان دیگه بعد تعطیلات و یه امتحان که چهارشنبه باید خودم بگیرم!! استاد عزیز که حامله تشریف دارن امروز حالش خیلی بد بود وظایف بنده رو تعیین نمودن و مرخص شدن یعنی فک کن من تنهایی باید از اون بچه های خوف امتحان بگیرم همه هم حداقل 2 سالی از من بزرگترن و یک سر و گردن از من بلندترن!! هندی ها رو که نمی گم خدای تقلبن من نمی دونم چه غلطی بکنم؟ آخرش هم ورقه ها رو باید صحیح کنم من می میرم به خدا!!  جون حسن برام دعا کنین این امتحان هم به خیر بگذره که بنده دووم نمیارم اینجا!!


ثنا فسقلی دیگه می تونه راه بره می دونی خیلی خوشحالم که می تونه راه بره اما خیلی هم غصه دارم باورم نمی شه که تا مدتها نمی تونم این تغییراتش رو ببینم... من از وقتی آذین حامله بود تا همین 1 ماه پیش ثانیه به ثانیه حضورش و تغییراتش رو حس کردم اما حالا...


همیشه نگرانم خیلی خیلی نگرانم... این که اونجا چه اتفاقاتی داره میوفته مامان بابا آذین و ثنا چی کار می کنن لحظه ای از فکرم دور نمی شه ساعتم هنوز ساعت ایرانه... می خوام ثانیه به ثانیه فکرم باهاشون باشه...


اگه زو زو نبید یقین بدونین در دم مرده بودم یا نیومده بلیط برگشت می گرفتم و برمی گشتم...


راستی زو زو راست می گفت اینقدی که اینجا می شه با پسرا رابطه راحتی برقرار کرد با دخترا نمی شه!! عجیبه نه؟؟ اینجا دخترا یه حصاری دورشونه انگار اصلا راهت نمی دن!! یعنی من که هنوز نتونستم با دخترای ایرانی اینجا رابطه برقرار کنم اما با پسرای ایرانی و عرب و هندی و چینی خیلی راحت می شه رفیق شد عجیب نیست؟؟!!


جون داداش آهنگ sasver رو گوش دادین؟؟ خاک عالم بر سرم این یارو چی می گه؟؟ مایه آبروریزی بید به خدا ...حافظ و فردوسی و سعدی رو گذاشته تو جیبش!! یا اونی که گفته گوگولی مگولی؟؟!! اوا مامانم اینا!!!!!!!!!!!!!!!!


-------

بعدا نوشت: داداش داریم خفه می شیم به خدا!! خفه ام کردن بس که میل زدن سوال پرسیدن!! حالا کاش همشون درسی بود!! یارو نصفه شب!! تاکید می کنم نصفه شب ایمیل زده که استاد گفته ماشین حساب قابل برنامه ریزی نیارین من یه ماشین حساب ti دارم چی کار کنم؟؟!! یعنی من چی بگم به یارو آخه!؟؟ اونم نصفه شبی؟ می گم تو فردا پاشو بیا سر امتحان جلوی من reset کن من خودم به استاد میگم!! 

حالا این خوبه!! یکی دیگه میان ترم نمی تونه بیاد استاد هم کهaccomodate اش بالاست گفته جمعه جدا امتحان بگیر!! یعنی من جدا امتحان بگیرم!! اون یکی آخر ترم نیست باید ازش زودتر بنده امتحان بگیرم!! بابا من نمی فهمم چرا استادای اینجا اینقده مهربونن به هر بدبختی هست با بچه ها accomodate می کنن!! اگرچه بدبختی اش برای ta بیچاره است!! خدایا رحم بنما