عید مبارک...

سلام


سال نو مبارک...

این اولین سالی است که دور از وطنم دور از مامان و بابا سال جدید رو شروع می کنم برای همتون دعا می کنم که سال خیلی خیلی خوبی داشته باشین و همیشه سالم و موفق باشید


اونجا حتما همه خیلی کار دارن چون هیچکی بلاگشو آپ نکرده 


همیشه پیش خودم می گم به عنوان بچه آخر حتما باید پیش مامان بابا می موندم و عصای دستشون می شدم اما حالا اینجا این همه دور خیلی دور... معلوم نیست کی بتونم برگردم ایران... اینجا کسایی هستن که 10 ساله برنگشتن ایران یه کسایی هم هستن که با دل خوش رفتن و ویزا تونستن بگیرن و برگردن و بعضی ها هم دیگه نتونستن ویزا بگیرن و دانشگاه بیرونشون کرده... من که با توجه به شانس فراوانی که دارم عمرا دوباره بهم ویزا بدن...


سخته دوری خیلی خیلی سخته... تصور اینکه امسال نمی تونم با شنیدن صدای نقاره حرم امام رضا مامان بابا رو بغل کنم و بوس کنم بوشون کنم لبخندشون رو ببینم حسشون کنم ازشون به خاطر همه اذیتهایی که کردم عذرخواهی کنم شربت از دستشون بگیرم با مامان بزرگی و آذین حرف بزنم و ثنا رو بغل کنم برام اینقدر سخته که احتیاج دارم برم جایی فریاد بزنم و با صدای بلند گریه کنم...


خوش به حال بچه هایی که با خانواده هاشون امسال عید می گیرن... به هر حال باید خدا رو شکر کنم حتما اینجوری بهتره... خدا بزرگه من بهش اعتماد دارم اعتقاد دارم 


مواظبت خودتون باشین و برای من هم موقع سال تحویل دعا کنید... امید داشتیم ا_با_ما بیاد و روابط بهتر شه که اونم قسمت نبود... به هر حال مثل همیشه به دعای شما و حلالیت نیاز دارم


سبز باشید