سلام...
یادتونه توی یکی از پست هام در مورد یه استاد ترک گفتم که اومده بود دانشگاه ما برای مصاحبه جهت استخدام!! حالا همون قراره استاد ما بشه!! همون مهربونه همون گوگولی عزیز همون ماشمالو همون استاد علی!!
یک دنیا حال کردم اِی خدا یه کاری کن من بتونم یه بار لپ اینو بکشم!! بدجوری رو دلم مونده ماشمالووو!! می دونم تو دلت چی می گی؟!! می گی ببین چه خرم و دل خوشه که آرزوش این لپ کشیدن است!! والا ما هم بدبختی زیاد داریم اما اگر بخوام مثل قدیما هی تو لاک خودم برم و غصه باشم بیشتر مشکلات رو به خودم جذب می کنم!! پس شما هم خسیس نباش و بذار بنده با همین آرزوم دلم خوش باشه
هی هی هی...زندگی سخته دیگر باید گذروند!!
بدبختی نوشت: بابا خسته شدم از این کامنت های تبلیغاتی!! عجب دنیایی شده ها!! اصلا اگه ما بخوایم فقیر بمونیم میلیاردر نشیم باید کی رو ببینیم؟؟!!!