-
همین جوری:(
دوشنبه 28 اردیبهشت 1388 00:35
سلام خوب هستین؟ در خونه تون رو خوب بستین؟ دیروز با استادی که جای استاد خودم فقط برای همین ترم اومده بود رفتم رستوران خوب بود آدمای خوبین کلا چینی ها و ترکا به نظرم آدمای خوبین اما با هندی ها زیاد حال نمی کنم همیشه فکر می کنم دارن دروغ می گن یا تقلب می کنن در مجموع آدمای اینجا بد نیستن یعنی کلا کاری به کارت ندارن همینش...
-
ها سلام:)
شنبه 19 اردیبهشت 1388 07:43
سلام خوب هستین؟ بالاخره اومدم امتحانام نسبتا تموم شده دعا کنین که نمره هام خوب شه گناه دارم به خدا من درگیر یه ماجرایی شدم که مامان و بابام گفتن تا آخر امتحانات صبر کن ببین خدا خودش نشونت می ده که قضیه چیه؟ دقیقا همون طوری شد که مامان بابام گفتن داداشی هم گفته بود حالا امشبی که مامان زنگ زد بهش گفتم مامانی دیدی مثل...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 اردیبهشت 1388 07:06
ببخشید دستم به نوشتن نمی ره شاید بهتره یه مدتی ننویسم تا حالم بهتر شه وقتی دوباره برگشتم میام برای همه کامنت می ذارم که بدونین آپ کردم
-
بذار از اول شروع کنیم:)
شنبه 22 فروردین 1388 02:09
سلام عکاسباشی گفت یه نگاهی به آرشیو بلاگت بنداز... راست می گه چی بودم چی شدم یادمه تو خیابون از خنده می مردم به رفتارای خودم و مردم می خندیدم تو اتوبوس وقتی با مامان بودم یه وقتایی غش می کردم تو دانشگاه با مری و الی همش می خندیدم!! چقدر شاد بودم؟؟!! واقعا این منم؟ منی که حتی با شنیدن آهنگ ساسی مانکن هم حتی نمی تونم...
-
نور تو بودی ... کی منو از تو جدا کرد؟
سهشنبه 18 فروردین 1388 08:09
این اولین بار توی عمرمه که دوست ندارم هیچکی 10 اردیبهشت یادش باشه هر سال بدون اینکه به روی خودم بیارم منتظر می موندم تا ببینم آیا مامان بابا یادشونه و همیشه یادشون بود اما حالا بین آدمای اینجا!! فقط می خوام خودمون باشیم... من و زو زو و شوشو هر چی نزدیکتر می شیم دلگیرتر می شم نمی خوام هیچکی یادش باشه
-
عنوان ندارد داداش...
سهشنبه 11 فروردین 1388 22:52
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد... حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد... می دونی از وقتی اومدم اینجا هر روز بیشتر دلتنگ می شم. اولاش سعی می کردم با آهنگایی مثل ساسی مانکن خودم رو گول بزنم اما دیگه کارم به این آهنگ رسیده: http://www.youtube.com/watch?v=o-gaQBxWRBE آهنگ خالی ابی... ولی خوبی که داشته اینه که به خدا...
-
اگه بخوام هم نمی تونم...
جمعه 30 اسفند 1387 17:26
قلبم رو جا گذاشتم... این رو موقع عید احساس کردم... پیش مادرم پیش پدرم... اگه اونجا بودم بغلشون می کردم می بوسیدمشون اما اینجا حتی تلفن هم با من قهره حتی اون هم نمی ذاره که لااقل صداشون رو بشنوم...
-
عید مبارک...
جمعه 30 اسفند 1387 00:53
سلام سال نو مبارک... این اولین سالی است که دور از وطنم دور از مامان و بابا سال جدید رو شروع می کنم برای همتون دعا می کنم که سال خیلی خیلی خوبی داشته باشین و همیشه سالم و موفق باشید اونجا حتما همه خیلی کار دارن چون هیچکی بلاگشو آپ نکرده همیشه پیش خودم می گم به عنوان بچه آخر حتما باید پیش مامان بابا می موندم و عصای...
-
حال ندارم....
شنبه 24 اسفند 1387 19:22
سلام علیک الان من مثلا هفته تعطیلاتم هست ها!! باور کن... فقط مشکلش اینه که در حد تیم ملی مشق و امتحان دارم بعد از تعطیلات میگما می شه من برگردم؟ البت پول ندارم که بلیط بگیرم ولی خوب اینم یه آرزو بید دیگه مامانم اینااااااااااااااااااااااااااااااااااا من می خوام برم خونه مون دلم تنگ شده ولی اگه برگردم هم چیزی جز...
-
جون داداش sasver رو گوش دادی؟
سهشنبه 20 اسفند 1387 08:15
سلام... خوب بیدین؟ بالاخره این امتحانم هم دادم حالا مونده یه امتحان دیگه بعد تعطیلات و یه امتحان که چهارشنبه باید خودم بگیرم!! استاد عزیز که حامله تشریف دارن امروز حالش خیلی بد بود وظایف بنده رو تعیین نمودن و مرخص شدن یعنی فک کن من تنهایی باید از اون بچه های خوف امتحان بگیرم همه هم حداقل 2 سالی از من بزرگترن و یک سر و...
-
فقط یه آرزو است...لزومی به تحقق نیست...
یکشنبه 11 اسفند 1387 18:30
سلام... اول بگم که بنده الان استنفورد نیستم اما از نظر زمانی 2 ساعت بیشتر باهاش فاصله ندارم ولی اگه خدا بخواد برای post doc حتما می رم اونجا تاکید می کنم اگه خدا بخواد اگه هم خدا نخواد که دیگه حتما بهتره ... لزومی نداره همه به آرزوهاشون برسن مگه نه؟ اما... قرار بود تا امتحانها تموم می شه نیام ها اما ماشا... بس که...
-
عرض ادب
جمعه 9 اسفند 1387 03:49
به جان خودم هنو امتحان دارم ها ولی گفتم یه دو خط بنویسم ابراز وجود کنم مرسی از همه شما که میاین می خونین و کامنت می ذارین والا تو غربت تنها چیز خوبی که هست همین اینترنته که آدمو به دوستاش وصل می کنه در حد تیم ملی کار دارم امتحان بچه های کلاسی که ta شون هستم هفته دیگه است اون وقت من بیچاره باید درس بخونم چون استاد...
-
بنده از رو نمی روم:))
یکشنبه 4 اسفند 1387 06:13
سلام.. فک نکنین کامنتام کمه نمی نویسم ها چون مطمئنم مامان بابام میان می خونن با دل خوش می نویسم من خوبم کلی امتحان و مشق دارم!! هر روز که شروع می شه تازه می فهمم که دو سه سری مشق باید تا شب تحویل بدم و چون دیرتر از بقیه رسیدم هنوز ایمیل من تو سیستمشون نیست برای همین خودم خبردار نمی شم و از همکلاسی ها می پرسم اینجا...
-
الهی:((
یکشنبه 27 بهمن 1387 05:10
والا تا حالا با هندی سر و کله نزده بودیم حالا مجبوریم سر و کله بزنیم!! اسماشون هم چپل است (همون طور که اسم من براشون خیلی سخته دیگه خودمم هم اسممو چپل تلفظ می کنم که بفهمن از همه هم بدتر اینه که استاد دارم عرب خدا رحم کنه والا!!) مثلا اسم حل تمرین یکی از درسام آتول چاندرا شکار است!! اگه گفتی خانومه یا آقا؟ من که عمرن...
-
سلام عزیزم عزیزم سلام دوستت دارم عاشقتم والسلام
جمعه 25 بهمن 1387 16:47
سلام... خوب هستین؟ در خونه رو خوب بستین؟ اینجا یخده مشقام زیاده به محض اینکه مشقامو تموم کنم میام مواظب خودتون باشین من همش براتون دعا می کنم ------- پیوست: یادم رفت وگم من هیوستون تگزاس بیدم دارم ادامه تحصیل ودم دور از مامان بابا و ثنا و آذین تو غربت دلم هم فقط به خواهرم خوشه که مواظبتم هست در تمام ثانیه ها گیلی جونم...
-
فقط همین...
پنجشنبه 10 بهمن 1387 23:26
دلم گرفت
-
مقاله...ناراحتم...بیت هفته!!
سهشنبه 8 بهمن 1387 23:09
آخجوووووووووووون مقاله مون قبول شد اونم از نوع سخنرانی باید حتما روزای کنفرانس برم حال این استاد مدر.س رو بگیرم که بدجور حال منو گرفته بود فک کرده چی هیچی؟؟!! ما هم می توانیم اگر بخواهیم یعنی نمی دونی چقده غصه خوردم وقتی دیدم نتایج خیلی ها معلوم شده اما ما بیچاره های گناهی هنوز مقاله مون در دست بررسی بود!! مطمئن بودم...
-
معذرت!!
شنبه 5 بهمن 1387 18:38
ها من یخده سرم شلوغ بید بعدا شاید بیام امضا: استنفوردی الپسرخاله البرره ای!!
-
فحش ۲
پنجشنبه 3 بهمن 1387 21:53
جملات آدم ور هم شور مردمی!! حتما شما هم اینجور حرف زدن رو زیاد شنیدین!! - عزیزم بستگی داره که سر کدوم گوری وایستاده باشی... سر قبر من یا سر قبر خود خاک بر سرت؟ - خاک بر سر مادر مردت بکنم دو کلاس سفات نداری بیشعور این کاغذ رو بخونی که سرتو نندازی پایین بیای تو؟ وقتی .... .... .... (بیب بیب بیب شدید ها!!) دیگه از این...
-
حس من...
چهارشنبه 2 بهمن 1387 11:42
نمی دونم والا!! خوبه گفتم ها ولی انگار نه انگار!! می شه یکی به من بگه چی کار کنم؟؟ سخته انتظار برای چیزی که ندونی خوبه یا بده... همون بهتر که انتظار نکشی بی خیال شی... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیشب بازم خوابتو دیدم... با چشمای سبزت خیره شده بودی به من! من همیشه از نگاهت...
-
حرفهایی که استنفوردی که نه آزاده هیچ وقت به مامان باباش نگفت...
سهشنبه 1 بهمن 1387 00:21
* این مکالمه رخ نداده است فقط در ذهن استنفوردی دائم تکرار می شه... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ - ساعت نیمه شبه! دلم طاقت دوری نداره اما توان گفتن هم نداره... برای همین مقاومت می کنه در برابر رفتن در برابر...
-
یکی بود...یکی نبود
شنبه 28 دی 1387 20:44
یکی بود...یکی نبود اول قصه ما اینجوری بود آره جونم اول قصه ما قصه گو الهی بود خدایی بود اما بعد قصه گوی خودمون آخر قصه رو نوشت سالها می گذره ولی ما نفهمیدیم که چرا آخر قصه رسیدیم به دروغ؟ چرا بالای قصه ماست و بی ثباتی بود؟ اما اون پایین قصه دوغ و بی خیالی بود؟ آره جونم قصه ما اولش خدایی بود اما آخر قصه دست آدم توی کار...
-
ببخشید رو گفتم؟!!
پنجشنبه 26 دی 1387 23:42
نتیجه انتشار این پست: ۱. شما فک می کنید من دیوانه ای بیش نیستم و فقط یه مدت قاط زده بودم ۲. شما مطمئن می شید که بنده کرم داشتم شما رو اذیت کنم ۳. شما دلتون به حالم می سوزه که دلم شکسته و برای شفا پیدا کردنم دعا می کنید ۴. شما آدم های خوبی هستید که با کامنتهاتون دل آدم رو خرم می کنید من خودم گزینه ۴ و ۳ رو انتخاب می...
-
خداحافظ
پنجشنبه 26 دی 1387 19:40
دیگه تموم شد... هم ارزوهای من هم بلاگ نوشتن... حذفش نمی کنم چون واقعا استنفورد رو دوست دارم... خداحافظ...
-
آب سرد تو جلای عشق بود...
سهشنبه 24 دی 1387 19:16
دلم می خواست... این دلم بسیار می خواست...لذا بر آتش خواهشش آب سرد و روح بخش حضور خدا را ریختم... خاکستری شد بر دلم افتاده... بار دیگر آب ریختم... پاک شد از هر چه باعث شد که حتی لحظه ای خدایم را به ناحق در دلم پیدا کنم...
-
یعنی دکی آخرشی:)
یکشنبه 22 دی 1387 20:11
دکی چشم ما ذوق کش شد بس که بنده امروز بچه خوبی بیدم لذا بهم پیشنهاد داد برو این مغازه سر کوچه هر چی شکلات و تنقلات دوس داری به حساب من برای خودت و خانواده و اجدادت بخر!! راستی جاتون خالی یکی از مریض ها که دکتر چشمش رو پیوند قرنیه زده بود یه تابلو فرش ابریشمی ناب که خودش بافته بود برای دکی آورد که من در دم کف از دهنم...
-
سیر شغلی...
پنجشنبه 19 دی 1387 23:59
از کنار کتاب فروشی انقلاب که رد می شی می بینی رو در مغازه زده: کتابای دست دوم سهراب و نیما یوشیج و سایر شاعرین کیلویی ۱۰۰ تومن!! تو دلت می گی: خوبه مردن این روزا رو ندیدن بیچاره ها!! و بعدش یه آهی می کشی و می گی خوب شد طبع شعرم رو در نطفه خفه کردم رسیدم به چرت گویی که طرفداری نداره!! دو قدم جلوتر می بینی رو در یه...
-
هویت ـ علی لهراسبی (آهنگ وبلاگ استنفوردی)
پنجشنبه 19 دی 1387 09:27
تنها نرو این راه رفتن نیست دنیای تو چیزی به جز من نیست تو از خودت چیزی نمی دونی تنها نرو تنها نمی تونی می ری که با فکر تو تنها شم می ری که همدرد خودم باشم تو آخر راهو نمی دونی تنها نرو تنها نمی تونی من حال این روزاتو می دونم چیزی نگو چشماتو می خونم این جاده تا وقتی نفس داره چشماشو از تو برنمی داره من از هوای جاده...
-
یعنی ما داریم اینجا حالشو می بریم!!
دوشنبه 16 دی 1387 13:24
ما الان تو عزاداری بیدیم عمرا بلاگم رو آپ کنیم!! اینو دیشب به خودم گفتم...بعد مثل مسئولین ممل.کتی خوافیدم خواف دیدم که باید بی خودکی بلاگ بنوسم!! دقت کردین هویج دونه ای ۱۰۰ تومن شده!! از گوجه فرنگی و امثال اون هم که اصلا حرف نمی زنم!! ما رو بگو دل خوش بودیم به بابامون به جای سیگار هویج بدیم شاید بتونه ترک کنه!!دیدیم...
-
بیچاره هی گریه کرده گریه کرده!!
شنبه 14 دی 1387 14:47
اگر دیدی که استنفوردی ما بر درختی تکیه کرده هی گریه کرده گریه کرده ...بدان از غصه ایشان سکته کرده سکته کرده!! نمی داند که وی رفتن به سود است یا که نه ماندن... رفتنش اینده شاید داشته اما ماندنش مامان و بابا داشته وی روز و شب از فکر تنهایی چنان دیوانه گشته تا جایی که در خود بدجوری آواره گشته!! پیوست: والا ما از بچگی طبع...